۱۳۸۷ دی ۲۴, سه‌شنبه

حمایت از حیوانات

دوست داشتم در مورد یه نکته ای که تازه از دین قشنگمون یاد گرفتم صحبت کنم. دین اسلام همه جا تاکید کرده که نباید حیوانات و اذیت کرد یا کشت الان تو غرب موسسات حمایت از حیواناتم
همین و میگن.این دو تا بر چه اساسی این کار و نفی میکنن؟به نظرم جواب این سوال معلوم میکنه که دینمون اگه درست اجرا بشه هنوزم خیلی جامع تر و تازه تر وکاربردی تر
از راه حل های اوناست.دین اسلام برای هر موجودی که آفریده یه حق حیاتی و بهش داده.هر موجودی.وهیچ کس اجازه نداره این حق و از
کسی بگیره مگر مواردی خاص مثل تغذیه و پس ما باید برای حتی مورچه ای که زیر پامونه حق قائل باشیم.اما حالا تو غرب میگن چون عاطفه افراد با اذیت آزار حیوانات تحت تاثیر قرار می گیره پس باید از این کار جلوگیری
کرد.حالا ممکنه عاطفه ی این فرد با کشتن ده ها نفر انسان هیچ خدشه ای وارد نشه ولی با بیمار شدن سگش
....بعد از فهمیدن این موضوع بود که متوجه شدم چرا تو آزمایشگاه های ما آزمایش رو حیوانات مشکلی نداره ولی تو
غرب مرتب باهاش مخالفت میکننبه نظر شما کدوم یکی از این راه حل ها منطقی تر ه؟

۱۳۸۷ دی ۲۳, دوشنبه

لیمو شیرینی که تبدیل به کابوس شد

لیمو شیرین
چون امسال خیلی از دوستام سرمای سختی خوردن تصمیم گرفته بودم راه های جلوگیری از این بیماری و که خودم کشفش کردم و تا حالا هم برام موثر بوده و بنویسم اما کابوس دیشبم باعث شد فعلا این موضوع رو بی خیال بشم.
کابوس
راستش من خیلی خیلی کم کابوس میبینم شاید سالی یکی دو بار .ما بقی خواب هام به قول معرف رویا ن و شیرینن.
دیشب از اون شبای وحشتناک زندگیم بود وسط یه عالمه آدم اولیه گیر کرده بودم با موهای کثیف.دستاشون یه جوری بود وقتی بهم میخورد چندشم میشد.همش حرس می خوردم که اینا چقدر میکرب دارن به بدنم تزریق می کنن.
یه عادت های خاصی داشتن مثلا وقتی عصبانی می شدن از یه کاسه ی بزرگ یه مشت آب داغ می ریختن تو دهنشون و....!!!
از همه بدتر اینکه فکر کنم من رو مسبب بد بختی هاشون می دونستن یا شاید هیچ کی جز من نبود این جوری فکر میکردن؟؟؟
همش سعی داشتم یه جوری آرومشون کنم ولی وقتی دیدم فیده ای نداره از دستشون فرار کردم و اما دوباره همه جا بودن
نمیدونم چه جوری شد فهمیدم اینا همش خوابه به خودم گفتم یالا بیتا هر طور شده باید خودت و از خواب بکشی بیرون اراده کردم و پریدم بیرون شاید مسخره باشه ولی وقتی دستای خودم رو که رو شکمم گذاشته بودم با لحاف رو سرم وکه دیدم انگاری دنیا رو بهم دادن .هیچ موقع از دیدن دستام اینهمه خوشحال نشده بودم.

بیداری
فهمیدم بیدار شدم.جای مرد رویاهام خالی اگه پیشم بود میرفتم تو بغلش و زار زار گریه می کردم.
ناچارا پا شدم رفتم تو اتاق مامان بابام و کنار بابام خوابیدم.حالا دیگه دست انداختن های اهل خونه از کار دیشب من بماند ...
قول قول
تصمیم گرفتم از امشب تو اتاق خواهرم بخوام.از صبح نا حالا اجازه نمی داد .حالا باج دادنام هم بماند.....
به خودم قول دادم که دیگه لحاف و رو سرم نکشم.
حالا تا کی به اینا عمل کنم بماند.
آرزو

امیدوارم هیچ موقع کابوس جای رویات و نگیره.

۱۳۸۷ آذر ۲۳, شنبه

من میتوانم

من می توانم
من توانایی رسیدن به تمام آرزو هام و دارم.همه ی آرزو ها م .حتی اونایی که خیلی بزرگ اند .خوشحالم و خدا رو شکر می کنم .یکی از آرزو هام اینکه یه سایت انگلیسی بزنم تا همه ی دنیا از جمله دوستای خارجیمم بتونن بخونن.(این کارو خواهم کرد در آینده ای نه چندان دور).
ولی فعلا تصمیم گرفتم یه وبلاگ کوچیک بزنم و حرفام و بریزم توش.حرفام غصه هام خنده هام وشاید بعضی اوقاتم گریه هام.گریم میگیره وقتی یادم می افته که چقدر بی سوادم.دانشجوی نرم افزاری با معدل بالا که فقط جزوه می خونده و هیچی بلد نیست.دلم میگیره وقتی یادم می افته که تو این دو سال دانشگاه هیچی یاد نگرفتم.یعنی همش منتظر استاد وجزوه بودم که هیچ کودوم .... البته اشتباه از من بود.
جلوی ضرر و هر وقت بگیری منفعته.
تصمیم گرفتم جلو ضرر و بگیرم.من وقتی سوم دبیرستان بودم برا دانشجوهای کارشناسی به زبان پاسکال برنامه می نوشتم.اما حالا ...
بگذریم این مطلب اولیم شد پر از درد دل های قدیمی.می خواستم بگم اینجوری شد که اینجوری شد.
میخوام راه برم!!!
درسته.الان مثه بچه های کوچیک که تارزه می خوان راه رفتن و یاد بگیرن منم تازه به این فکر افتادم که از زمین بلند بشم.یادت هست دفعه اولی که خواستی پاشی چی شد؟
فکر نکنم یادت باشه ولی به طور حتم خوردی زمین.حالا هم قراره من بخورم زمین.مطمینم یه روز آدم بزرگی میشم.اینا رو اینجا نوشتم تا هیچ موقع مغرور نشم و این روزای بی سوادی یادم نره.
جمعه کنکور دارم.
آزمون کاردانی به کارشناسی آزاد.دو شنبه هفته ی پیش شروع کردم به خوندن.امید وارم قبول بشم با اینکه می دونم بازم قرار نیست تو دانشگاه بهم چیز یاد بدن.ولی خوب دوست دارم مدرک هم داشته باشم.من دکترامم میگیرم اگه خدا بخواد.
if دانشگاه قبول بشم؟؟؟
تصمیم گرفتم جزوه هایی که بعدا فایده ای نداره و فقط برا پاس بخونم(اگه معدل تو قبولی ارشد تاثیر نداشته باشه)
و بقیه وقتم رو .....
با بقیه اش خیلی کار دارم.کلی بخوام بگم اطلاعاتم و میکشم بالا حلا چه جوری و اینا باشه برا بعد ؟
ifدانشگاه قبول نشم؟؟؟
خیلی غصه نمی خورم و میرم دنبال باسواد شدن ودوباره سال بعد کنکور میدم.
یه چیزی بگم؟
منظور از من ها فقط من نیستم .خود تو هم جز همین من هایی.میتونی مثه من شروع کنی.تنبلی ها و خوابیدن ها و..بذاری کنارو از زندگیت یه جور دیگه لذت ببری.یه کم روش فکر کن.هر جا و تو هر کاری که هستی می تونی بهترین باشی.تو اینجوری فکر نمیکنی؟